سلام!
اولین مطلب را برای آشنایی مینویسم، هرچند از خود هیچ نمیدانم و همهچیز را هم میدانم!
نوشتن و این حس اشتراک احساسات، از موردعلاقههای چندین سالهٔ من است، از روزی که بهطور شگفت انگیزی دانستم احساسات را میشود از قلب به قلم کشید.
کمی خود را میشناسم: من اجتماع نقیضین هستم، در آنِ واحد، هم میتوانم رنج بکشم و هم از خوشی فریاد بزنم؛ همزمان که میگریم ، کسی در اعماق قلبم به من لبخند میزند؛ آنگاه که لبریز از احساساتم، آدمکی سرد و بیروح ، بیتفاوت به جهانم خیره میشود.
چندسال است به دنبال خویشم، از اعماق قلبم تا فراسوی افکارم، از این جهان به صدها جهانِ دیگر که حتی وجودشان اثبات نشده است... در تک تکِ انسانهایی که تابهحال ملاقات کردهام، از خوبترینِ مطلق تا بدترینِ غیرمطلق!
هنوز خود را نیافتهام، گمان نمیکنم شدنی باشد اما بههرحال راهیست که باید رفت...بهتر از «همیشه در ابهام بودن» است
بار ها فرارکردهام، از آنکه هستم و آنکه هرگز نخواهم بود. اما این راه، آن نبود که میجُستم...باید بگردم، بیشتر و بیشتر.
اینجایم تا از خودمان بگویم؛ از این موجودِ عجیب و غریب و دست نیافتنی به نامِ انسان!
از روزمرگیهایم میگویم، که دنبال چه بودم و چه یافتهام.
۹۸/۰۹/۱۹
۱
۰
ابر نارنجی
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.